بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

‏آنچه ما را به سمت بهتر شدن تغییر می‌دهد«آگاهی»است؛آگاهی،فقط باسواد بودن نیست،بلکه باسواد رفتار کردن است
آگاهی منجر می‌شود به درست زندگی کردن

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۶۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

عطار رهی معیری

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

آن ﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﺁﺗﺶ ﺩﻝ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﺗﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥ ﯾﺎ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﯾﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺳﺮﺩﻣﻬﺮﯼ ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﮐﺲ ﺑﺮ ﺁﺗﺸﻢ ﺁﺑﯽ ﻧﺰﺩ

ﮔﺮﭼﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﺮﻕ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﯽ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﻊ ﻃﺮﺏ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺟﻤﻊ

ﻻﻟﻪ ﺍﻡ ﮐﺰ ﺩﺍﻍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﻫﻤﭽﻮ ﺁﻥ ﺷﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﻭﺯﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﺁﻓﺘﺎﺏ

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻣﻪ ﺭﻭﯾﺎﻥ ﻭ ﺑﯿﺠﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺩﻝ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻮﺝ ﺍﺷﮏ

ﺷﻮﺭﺑﺨﺘﯽ ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺷﻤﻊ ﻭ ﮔﻞ ﻫﻢ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺷﻌﻠﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﻨﺪ

ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﺎﮐﺒﺎﺯﺍﻥ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺟﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻣﻦ ﺭﻫﯽ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻋﺎﻟﻤﺘﺎﺏ ﺑﻮﺩ

ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺗﻢ ﺧﻮﺩ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺧﺘﻢ

ﺭﻫﻰ _ ﻣﻌﻴﺮﻯ



.........




ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا


جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر

چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا


ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک

نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا


گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق

پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا


گر امید وصل تو در پی نباشد رهبرم

تا ابد ره درکشد وادی هجران مرا


چون تو می‌دانی که درمان من سرگشته چیست

دردم از حد شد چه می‌سازی تو درمان مرا


جان عطار از پریشانی است همچون زلف تو

جمع کن بر روی خود جان پریشان مرا


عطار



نوشته ی از بزرگان

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

آدم که دلش بگیرد،

دردش را

به کدام پنجره بگوید

که دهانش

پیش هر قریبه ای باز نشود..!؟



........‌.


من چیزی از عشق مان
به کسی نگفته ام!
آنها تو را هنگامی که
در اشکهای چشمم
تن می شسته ای دیده اند...
نزارقبانی

...........
ﻣﺎﺭﯾﻦ ﺳﻮﺭﺳﮑﻮ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﺑﺪﯼ ﻣﯿﮕﻪ ؛
)) ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻔﺎﺵ ﻫﺎ . ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻗﺪﻣﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ، ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﻧﺠﺪ ؟ (( ....
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺗﻮﻗﻊ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺸﻨﻮﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻪ ، ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ
ﻧﮑﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﺮﻧﺠﻪ !! ....
ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﮐﻤﮏ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ .
ﺍﯾﮑﺎﺵ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﻭﻥ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﯾﺎ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ ،
ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ .
/ ﺭﺿﺎ ﮐﻼﻫﯽ


...‌‌‌‌......

بر ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻭ .

.......


ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﭼﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﺁﻧﻬﺎ
ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﻩ
........

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ “ ﺳﮑﻮﺕ ” ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺣﺮﻑ
ﻭ “ ﻧﺒﻮﺩﻥ ” ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﺳﺖ . . .
.......





فلسفی شعر همه

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۸ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

بعضی از آدما زیر سنگینی حجاب هم وقیحند ! 

بعضی از آدم ها با پریشانی  موهایشان هم نجیبند.....

وقاحت و نجابت در ذات آدم هاست.


.................

آنچه مانده است ز ته جرعه ی عمرم باقی

خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست

صائب تبریزی


......‌‌‌‌...


زندﮔﯽ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺴﺖ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺗﻬﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ، ﺯﺩﻥ ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺗﻬﯽ ﺑﺬﺭﯼ ﺭﯾﺨﺖ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺗﻮ

ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ !




.........


منﺗﻤـــــﺎﻡ ﺷــــــــﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﻭﺻــــــــﻒ ﻧﯿﺎﻣﺪﻧﺖ ﺳـــــــــــــﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ !

ﻭ ﺍﮔﺮ ﯾــــــــــﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﺎﮔﻬـــــــــــﺍﻥ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﻧﻪ ﺳــــــــﺮ ﺑﺮﺳﯽ

........




اگه عقایدتو با تفکر و مطالعه به دست بیاری،

کسی نمیتونه بهشون توهین کنه.

کسی چیزی بر خلافشون بگه عصبانی نمیشی،

یا میخندی یا به فکر فرو میری.

| برتراند راسل |


........


بیشتر بیـشعورها را مى توان از روى رفتار تهاجمى و اخلاق قلدرمأبانه شان 

شناخت،اگر با گردن کلفتى و تـرساندن دیگران نتوانند کارشان را به انجام برسانند،حـُقه سوار مى کنند،یا قانون و مقررات را طورى انگولک مى کنند تا نتیجه اش به نفعشان باشد..


مسئله ى انکار در بیشـعورى هم

مسئله ى مهمى است...

آنها قبول نمى کنند که باید مسئولیت پذیر باشند و یا دست کم زیر حرفشان نزنند و حاضر به پذیـرش اشکال و اشتباه در کارشان باشند..


بیشـعورها کسانى اند که فـکر مى کنند قانون در رابطه با آنها تعریف و 

معین مى شود و آنها تافته هاى جدا بافته اند که حق انجام هر کارى که

اراده کنند را دارند،بیشـعورى

مـرض وقاحـت و سوء استفاده از دیگران است.


مـشکل درمـان بیشـعورى،این است که

آدم بیشـعور معمولأ قبول نمى کند 

بیشـعـور است....

اگر هم قبول کند،باز هم تمایل دارد تقصیر آن را به گردن دیـگران بیندازد.




 | خاویر کرمنت |


......‌

برﺍﯼ ﺗﻮ ...

ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺰ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺍﻻﻥ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺪﻝ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺷﺪ

ﮐﻪ ﻗﻄﻌﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺗﻘﺪﯾﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺣﺮﻑ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ

ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ

ﺩﻟﺖ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ

ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﻭ ﯾﻘﯿﻨﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﻧﺪ

ﺑﯽ ﻣﺜﺎﻝ ﻭ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮﯾﻦ ...

ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؟؟؟


..........




ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ،

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ،

ﺗﻮ ﺩﻭﺭﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ،

ﺩﻟﺒﺮﮐﻢ ....

............... 



ﻫﺮﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻋﻤﻴﻖ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ .

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻳﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ

ﺩﺍﺷﺖ . ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻓﺮﺍﻕ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮐﺸﻴﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﻳﻤﺎﻥ

ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻭ ﮔﺬﺭﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻳﺎﺩ ﺑﻤﺎﻧﺪ

ﺍﻣﺎ ﺭﻧﺠﻬﺎ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺶ ﻓﺮﻕ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ

ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﺩﻡ ﺭﺧﻨﻪ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻴﮑﻨﻴﻢ .. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ !

# ﺍﻭﺭﯾﺎﻧﺎ _ ﻓﺎﻻﭼﯽ

# ﻧﺎﻣﻪ _ ﺑﻪ _ ﮐﻮﺩﮐﯽ _ ﮐﻪ _ ﻫﺮﮔﺰ _ ﺯﺍﺩﻩ _ ﻧﺸﺪ

مثل هرشب هوس

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۰ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

مثل هر شب ، هوس عشق خودت زد به سرم

چند ساعت شده از زندگی‌ام بی خبرم


این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار

بال پرواز دلم کو ، که به سویت بپرم؟


از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من

بین این قافیه‌ها گم شده و در‌به‌درم


 تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر

این همه فاصله کوتاه شود در نظرم


بسته بسته "کدوئین" خوردم و عاقل نشدم !

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم !


بی تو دنیا به دَرَک ! بی تو جهنّم به دَرَک !

کفر مطلق شده ام، دایره‌ای بی‌وترم


من خدای غزل ناب نگاهت شده‌ام

از رگ گردن تـــو ، من به تو نزدیکترم


#امید_صباغ_نو



مشیری کدکنی

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۴ ق.ظ | علی غلامی | ۱ نظر

درﺩﻫﺎﯼ ﻣﻦ

ﺟﺎﻣﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ

ﺗﺎ ﺯ ﺗﻦ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻡ

ﭼﺎﻣﻪ ﻭ ﭼﮑﺎﻣﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺳﺨﻦ ﺩﺭﺁﻭﺭﻡ

ﻧﻌﺮﻩ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ

ﺗﺎ ﺯ ﻧﺎﯼ ﺟﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﻡ

ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻨﯽ

ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﻬﻔﺘﻨﯽ ﺍﺳﺖ

..‌‌‌‌‌.........


منﺗﻤـــــﺎﻡ ﺷــــــــﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﻭﺻــــــــﻒ ﻧﯿﺎﻣﺪﻧﺖ ﺳـــــــــــــﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ !

ﻭ ﺍﮔﺮ ﯾــــــــــﮏ ﺭﻭﺯ ﻧﺎﮔﻬـــــــــــﺍﻥ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﻧﻪ ﺳــــــــﺮ ﺑﺮﺳﯽ

...

ﺩﺳـــــــــﺖ ﺧﺎﻟﯽ , ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ

ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ !

ﻧﻘــــــﺎﺵ ﻣﯿﺸﻮﻡ

ﺗﺎ ﺍﺑﺪﯾﺖ ﻧﻘﺶ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ

ﺑﺮ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿـــــــﺎ

ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺸﯿﺪ


........


زندﮔﯽ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺴﺖ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺗﻬﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ، ﺯﺩﻥ ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺗﻬﯽ ﺑﺬﺭﯼ ﺭﯾﺨﺖ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺗﻮ

ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ !


...............


شب ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻍ ﻭ ﻣﻬﺘﺎﺏ

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼِ ﺁﺏ

ﻭﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻣﺸﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ

ﮐﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻧﺎﺏِ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑـــــــــــــــــ

" ﮐﺪﮐﻨﯽ


........



گرﯾﻪ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺁﺑﯿﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﻛﻨﺪ

ﺧﻨﺪﻩ، ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻛﻪ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﺮﻛﯿﺐ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺭﺍ

ﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺷﺎﺩﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﺍ

" ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ


...‌‌.......‌


گاهی ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺷﻬﺮ

ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ

ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ

ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ

" ﻣﺸﻴﺮﻱ "


..........


اینﺩﻻﻭﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ

ﻧﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ، ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮ

‏« ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ؟ ‏» ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﭙﺮﺱ

‏« ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ‏» ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﮕﻮ

" ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ "


........


ای ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻳﺪ ؟

ﻋﻤﺮ ﮔﺮﺍﻥ ﻣﺎﻳﻪ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮔﺬﺍﺭﻳﺪ ؟

ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺁﺭﻳﺪ

ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ

ﻭﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﮔﺮ ﻧﺴﭙﺎﺭﻳﺪ

ﮔﺮ ﺑﻪ ﺛﺮﻳﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﺮﺯﻳﺪ

ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪ

ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻳﺪ

" ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ


........


ﺩﻟﻢ " ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ "

ﺑﻐﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ،

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ

" ﺩﻟﻤﻮ " ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺩﻭﺭ

ﯾﺎ " ﺩﻧﯿﺎ " ﺭﺍ

گنجشکی را که در دست داری

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی

این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی


حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود

مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی


از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا

این همه تیر جفا بر من مسکین چه زنی


از غم تو غنیم وز همه عالم درویش

نیست چون من به جهان از غم درویش غنی


مکن ای دوست تکبر که برآرم روزی

نفسی سوخته وار از سر بی‌خویشتنی


این همه کبر مکن حسن تو را نیست نظیر

نه ختن ماند و نه نیز نگار ختنی


این دم از عالم عشق است به بازی مشمر

گر به بازی شمری قیمت خود می‌شکنی


گر تو خواهی که چو عطار شوی در ره عشق

سر فدا باید کردن تو ولی آن نکنی...



#عطار



...........


موی بشکافی به عیبِ دیگران

چو به عیبِ خود رسی کوری از آن

(مولانا)


...........




عقیده میتونه عقیده من باشه ، اما حقیقت نمیتونه حقیقت من باشه. حقیقت متعلق به هیچکس نیست برای همین همیشه سر عقیده میجنگند نه بر سر حقیقت!!


#برتراند_راسل


......





هرگز گنجشکی را که در دست داری 

به امید گرفتن کبوتری که در هوا است

رها مکن...


صبرخدا

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۰۲ ب.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

صبر  خدا 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

همان یک لحظهء اول ، 

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ، 

جهان را با همه زیبایی و زشتی ، 

بروی یکدگر ویرانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

که در همسایهء صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ، 

نخستین نعرهء مستانه را خاموش آندم ، 

بر لب پیمانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامهء رنگین 

زمین و آسمان را 

واژگون ، مستانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

نه طاعت می پذیرفتم ، 

نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، 

پاره پاره در کف زاهد نمایان ، 

سبحهء ، صد دانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان 

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ، 

آواره و ، دیوانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ، 

سراپای وجود بی وفا معشوق را ، 

پروانه میکردم . 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی 

تا که می دیدم عزیز نا بجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ، 

گردش این چرخ را 

وارونه ، بی صبرانه می کردم . 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او بودم . 

که می دیدم مشوش عارف و عامی   ز برق فتنهء این علم عالم سوژ مردم کش 

بجز اندیشهء عشق و وفا ، معدوم هر فکری ، 

در این دنیای پر افسانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد ! 

اگر من جای او باشم . 

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد ! 

وگرنه من بجای او چو بودم ، 

یکنفس کی عادلانه سازشی ، 

با جاهل و فرزانه میکردم . 

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد ! 


#معینی_کرمانشاهی 

ساده

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

ساده که میشوی

همه چیز خوب میشود

خودت

غمت

مشکلت

غصه ات

هوای شهرت

آدمهای اطرافت

حتی دشمنت


یک آدم ساده که باشی

برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست

که قیمت تویوتا لندکروز چند است

فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

مهم نیست

نیاوران کجاست

شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه

کدام حوالی اند

رستوران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

ساده که باشی

همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود

همیشه لبخند بر لب داری

بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی

زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

آدم برفی که درست میکنی

شال گردنت را به او میبخشی

ساده که باشی

همین که بدانی بربری و لواش چند است

کفایت میکند

نیازی به غذای چینی نیست

آبگوشت هم خوب است

ساده که باشی


آدمهای ساده را دوست دارم

بوی ناب آدم میدهند

ثروت لذت دانش

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

ﮔﻮﺷﻬﺎﯾﻢ " ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ؛ " ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ " ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻨﺪﻡ ؛ ﻭ " ﺯﺑﺎﻧﻢ " ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ؛ ﻭﻟﯽ ﺣﺮﯾﻒ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ . . . . . ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ " ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ "


............‌




اﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟

ﮔﻔﺖ : ‏« ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ‏» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ . ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ . 💫ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 💫ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ . 💫ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ . 💫ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ. 💫ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. 💫وﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ 

ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.....




.............



ﻫﻔﺖ ﻣﻮﺭﺩﯼ، ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻔﺖ ﻣﻮﺭﺩ، ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﻫﺴﺘﻨﺪ :

۱ - ﺛﺮﻭﺕ، ﺑﺪﻭﻥ ﺯﺣﻤﺖ

۲ - ﻟﺬﺕ، ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ

۳ - ﺩﺍﻧﺶ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺨﺼﯿﺖ

۴ - ﺗﺠﺎﺭﺕ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺧﻼﻕ

۵ - ﻋﻠﻢ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ

۶ - ﻋﺒﺎﺩﺕ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﺜﺎﺭ

۷ - ﺳﯿﺎﺳﺖ، ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﺍﻓﺖ

ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺖ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺍ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺶ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﻩﺍﺵ ﺩﺍﺩ .



شوق گناه دل

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

شوق تو عادت خطرناکی هست

که نمی دانم چگونه از دست آن

نجات پیدا کنم

و عشق تو گناه بزرگی ست

که آرزو می کنم.

هیچگاه بخشیده نشود


..............



وحشتناک است

هر بامداد بی هیچ تغییری بیدار شدن.

اما بدتر از آن

پایان روز را دیدن است.

با همان چشمان خواب آلود.


.....................


ﻣﻦ ﺩﺭ

ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ

ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

ﺑﯿﺎ ﻧﺎ ﺧﺪﺍ ﯼ ﺩﻝ


...........................