بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

‏آنچه ما را به سمت بهتر شدن تغییر می‌دهد«آگاهی»است؛آگاهی،فقط باسواد بودن نیست،بلکه باسواد رفتار کردن است
آگاهی منجر می‌شود به درست زندگی کردن

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

هرﭼﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺩﻝ ﻧﺸﮑﻨﯿﻢ

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر


ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺩﻝ ﻧﺸﮑﻨﯿﻢ !

ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ

ﺍﻣﺎ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ !

ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ

ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻮﺱ !

ﺧﻔﺎﺷﯽ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺭ،

ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨﻢ !

ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ،

ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ !!!

شهریار

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

چه بگویم سحرت خیر؟توخودت صبح جهانی 

من شیدا چه بگویم؟که توهم این وهم آنی 


به که گویم که دل ازآتش هجرتوبسوخت؟

شده ای قاتل دل ؛ حیف ندانی که ندانی 


همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم 

و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی 


چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام 

بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی 


من و تو اسوه ی عالم شده ایم باب تفاهم 

که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی 


به گمانم شده ای کافر و ترسا شده ای 

کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی 


بشنو"صبح بخیر"از من درویش و برو 

که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی



شهریار

بهترینند

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۲۷ ب.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

وﯾﺮﺍﻥ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

درﺑﺮﺯﺧﯽ ﮔﯿﺮﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﺩﺭﺩﺩﺍﺭﺩ . . .

ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﺘﺰﻟﺰﻝ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﺍﺯﺳﺮ ﺗﻤﺴﺨﺮ . . .

ﺩﺭﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺮﺭﻭﯼ ﺗﯿﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺟﻤﺠﻤﻪ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﻭ ﻓﻬﻢ ﻧﺎﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ، ﻋﺸﻖ ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . . .

ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﺯﯾﺮﻟﺐ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ . . . ﻭ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ . . .

ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻔﺘﺨﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺪﺍﺩ ﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩ


......


روی در روی و نگه در نگه و چشم به چشم 

حرف ما با تو چه محتاج زبان است امروز ؟


وحشی_بافقی


.......




وﯾﺮﺍﻥ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻋﺸﻖ ﯾﮑﻄﺮﻓﻪ ﺳﺖ !





...........‌‌


تو همچون نان شب واجب درون سفره بودی

من آن مردی که هر شب دست خالی آمد از راه


حباب ها

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۰۵ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

حباب ها همیشه قربانی هوای درونشان می شوند!!!

.......‌.‌‌....




هواست به اونی باشه

که هواسش بهت هست.

     نه اونی که جز تو

هواسش به همه هست.

......‌‌‌..‌

کاش میشد آدما رامثل اسکناس جلو نور گرفت و واقعی هاش و تشخیص داد.

........


صبرﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻔﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﻨﯿﺪ :
ﺗﻨﻔﺮ، ﻋﻼﻗﻪ، ﻟﺬﺕ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺧﺸﻢ، ﻏﻢ ﻭ ﺗﺮﺱ .
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ... ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﺪ !
ﻭ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﺗﻬﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺳﺖ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﺭﻭﻥ
ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺟﺮﯾﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ

مهربانی منطق آویزان

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

انسانها زود پشیمان می شوند، گاه از گفته هایشان، گاه از نگفته هایشان. اما سراغ ندارم کسی را که از مهربانی پشیمان شده باشد. خوشا به حال آنانکه خوب می دانند مهربانی منطقی ترین گفتگوی زندگیست.


..........

تنهای عالم شو

ولی نزار کسی بهت بگه:

       آویزون


مرا به هیچ بدادی

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

مرابه هیچ بدادی ومن هنوزبرآنم

که ازوجودتومویی به عالمی نفروشم


#سعدی

از کجا معلوم ًها

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۰۶ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

اگر نمی‌دانی که زندگی را چه می‌سازد؛

این دم را از دست مده!


از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی‌روند؛

بدون دماسنج،

بدون بطری آب گرم،

بدون چتر و چتر نجات.


اگر بتوانم دوباره زندگی کنم؛ سبک سفر خواهم کرد.

اگر بتوانم دوباره زندگی کنم؛ می‌کوشم پابرهنه کار کنم.

از آغاز بهار تا پایان پاییز،

بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کنم.

طلوع‌های بیشتری را خواهم دید و با بچه‌های بیشتری بازی خواهم کرد.

اگر آنقدر عمر داشته باشم؛

اما حالا هشتادو پنج ساله‌ام

و می‌دانم رو به موتم.


"خورخه لوئیس بورخس"


.....


بسیاری از انسان‌ها در آغاز زندگی مشترک احساس می‌کنند در بهشت موعود مستقر شده‌اند. آن‌ها در این مرحله به شدت خیال‌پرداز و رویایی‌اند و باورهای عاشقانه و غیرواقعی وجودشان را اشباع می‌کند.


تحقیقات زیادی در مورد این مرحله شیرین زندگی زناشویی انجام شده و ثابت گردیده بالاترین میزان رضایت و خشنودی زن و شوهرها از مرحله‌ی نامزدی آغاز شده تا پایان نخستین سال ازدواج به طول می‌انجامد.


این منحنی در پایان سال اول ازدواج سیر نزولی خود را آغاز می‌کند. چرا چنین اتفاقی رخ می‌دهد؟

اساساً در اثر توقعات و انتظارات برآورده نشده......


......



ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎیی؛ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ !

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ!

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛

ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ،ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﻠﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ؛

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ!

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ:

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛

ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ،ﺩﺭﺣﺎلیکه ﺩﺍﺷﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ؛ﺍﺯاسب بزﻣﯿﻦ افتادﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺖ.

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ!

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ:

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

و ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ پس ازآن؛ ﮊﺍﻧﺪﺍﺭمها به ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺩﻧﺪ،غیر ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ،ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ؛

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﻋﺠﺐ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ!

ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ:

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

*

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ،پر شده ﺍﺯ ﺍﯾﻦ"ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ "ها.

ﭘﺲ:ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ، ﺷﺎﮐﺮباش ﻭﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ...

ﺍﺯﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮم:ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎی امروز؛ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍیی ﺑﺮﺍﯼ رسیدن به ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ فردایمان نباشد...؟؟؟

بازهم:ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮم؟ شاید ﻭﺍﻗﻌﺎ فقط ﻣﺸﮑﻞ است که تجربه میکنیم ودیگر هیچ...؟

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؛نزدیکترین ﺩﻭستمان؛ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ ﻣﺎست؛

غمهایش آنقدر بزرگ باشد،ﮐﻪ ﺣﺘﯽ توان بازگوکردنش را ندارد؟

.

.

.

پس:ﺣﺮﺍجِ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ.چراکه:ﺍزکجامعلوم..!!!


...‌‌..........




به رهی دیدم برگ خزان 

پژمرده ز بیداد زمان 

کز شاخه جدا بود


چو زگلشن روکرده نهان

در رهگذرش باد خزان

چون پیک بلا بود 


به رهی دیدم برگ خزان 

پژمرده ز بیداد زمان 

کز شاخه جدا بود


چو زگلشن روکرده نهان

در رهگذرش باد خزان

چون پیک بلا بود 


ای برگ ستمدیده ی پاییزی

آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

روزی تو هم آغوش گلی بودی

دلداده و مدهوش گلی بودی


ای عاشق شیدا دلداده ی رسوا 

گویمت چرا فسرده ام 

در گل نه صفایی باشد نه وفایی

جز ستم ز دل نبرده ام

آه بار غمت در دل بنشاندم 

در ره او من جان بفشاندم 


تا شود نوگل گلشن و دیده شود 


رفت آن گل من از دست 

با خار و خسی پیوست 

من ماندمو صد خار ستم

این پیکر بی جان


به رهی دیدم برگ خزان 

پژمرده ز بیداد زمان 

کز شاخه جدا بود


چو زگلشن روکرده نهان

در رهگذرش باد خزان

چون پیک بلا بود 


...........


تو میدانی و من

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۵۵ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

چانه از بغض لرزان را تو میدانی و من

اشک تحت فرمان را تو میدانی و من


در ندامتگاه تن حبسی به سلول خیال

حبس ِ بی نگهبان را تو میدانی و من


در هوای شهر مانده ریزگرد خاطره

نفس تنگی تهران را تو میدانی و من


دیده‌ در قهوه‌ات یک مثلث با سه قلب

طعنه ی تلخ فنجان را تو میدانی و من


آه ای گنجشک مطرود از تمام لانه ها

بی پناهی زیر باران را تو میدانی و من


فاصله تا آرزوهایت فقط یک گام بود

مرگ قبلِ خط پایان را تو میدانی و من


سعدیا با هر کسی از بی وفایی ها نگو

ماجرای رفتن جان را تو میدانی و من


facebook.com/AliGholami2077

نقاب

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻨﺪﻱ .

ﺧﻠﻮﺕ ﻭﻗﺘﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﻟﺬﺕ ﻣﻴﺒﺮﻱ .


...


دنــــــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﭘـــــﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺴـــــﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﻧـــــﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﻧـﻘﺎﺏ ﻫﺎ ..."


....



به ﻫﯿﭻ ﻣﺘﻤﻢ ﻭ ﺻﻔﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻋﺸﻖ

ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻋﺸﻖ

ﯾﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﺶ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺗﺸﺶ

ﯾﺎ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺗﺶ ...


ﻧﺼﻒ ﮐﺜﺎﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯿﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ " ﻣﻦ " ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﻮﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻦ .

ﺟﺮﻭﻡ ﺩﯾﻮﯾﺪ ﺳﻠﯿﻨﺠﺮ

ﻓﺮﻧﯽ ﻭ ﺯﻭﯾﯽ


....



ﺳﻼﻡ

ﺳﻮﺩﯼ ﻧﮑﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺷﺪ

ﺻﺤﺖ ﻧﭙﺬﯾﺮﺩ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺗﻮ ﺷﺪ

ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﺸﺪ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﻓﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺷﺪ

ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺗﻮ ﺷﺪ

ﺻﺒﺎﺣﯽ ﺑﯿﺪ ﮔﻠﯽ


....


ﭼﻪ ﺍﺯﺩﺣﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ

ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ

....


آتش سوزان عشقت چون به جانم اوفتاد

بهر خاموشی برویش آبرویم ریختم

آبرویم رفت ووصل تو مرا حاصل نشد

لاجرم احساس عشقم را به دار آویختم


..........‌‌‌‌.............

وقـتـی ..

خــواب ..

بــــرایِ فــــرار از 'بیــــداری' بـــاشـد !

تمــــــام شـــده ای !


.............‌.



دلیل این‌که آدم‌ها به دشواری شاد می‌شوند این است که همواره گذشته را بهتر از آنچه بوده، حال را بدتر از آنچه هست، و آینده را نامشخص تر از آنچه خواهد بود می‌بینند.



#مارسل_پانیول


.......


هرگاه ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯽ ، ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ 

ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ، ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﻦ 

ﺑﻠﮑﻪ

ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻭ

ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ

ﭼﻄﻮﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

#ﻟﺌﻮ_ﺁﯾﮑﻤﻦ