بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

شعر نو معاصر و جملات فلسفی

بی قافیه ها

‏آنچه ما را به سمت بهتر شدن تغییر می‌دهد«آگاهی»است؛آگاهی،فقط باسواد بودن نیست،بلکه باسواد رفتار کردن است
آگاهی منجر می‌شود به درست زندگی کردن

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۹ مطلب با موضوع «شعر عاشقانه» ثبت شده است

افسانه ی مستان

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۲۶ ب.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

شهر چشمانت شده زندان مرا 

کی شود روزی کنی مهمان مرا؟


جان و دل را می دهم بینم تو را 

آرزو دارم کنی بی جان مرا


بوسه هایی ناب گیرم از لبت

با اداهایت کنی عریان مرا


تاج عشقت را گذاری بر سرم 

بر سرای دل کنی سلطان مرا


پیچ و تابی چون دهی بر گیسوان 

می بری در جادّه ی حیران مرا


قطره های اشک تو عاشق شده 

دوست دارد تا شود باران مرا


باد هم انگار دارد می وزد 

رایحه می آرد از ریحان مرا


بوسه ای زن بر لبان مست من 

تا کنی افسانه ی مستان مرا


#حمید_حسینی

وصل

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۸ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

ﯾﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯾﻢ ﯾﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﯾﻢ

ﻏﺮﺿﻢ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ ﺗﻮ ﺁﯾﯽ ﭼﻪ ﻣﻦ ﺁﯾﻢ .

‏( ﮐﺸﮑﻮﻝ ﻃﺒﺴﯽ

لب

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

شیار لب هایت

معراج آیه هایی ست 

که در هیچ کتاب مقدسی

نخوانده ام

هر شب

به وحی بوسه هایت

بیدارم ...!✨

جان

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

خواستم در دفترم عکسی ز رخسارت کشم 

دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری 


خواستم شعر و غزل گویم ز چشمان تو باز 

دیدم از مردم، نگفته هم، تو باور می بری 


خواستم یکبار دیگر مست چشمانت شوم 

دیدم از مستی، دلم را جای دیگر می بری 


خواستم تا گرمیِ آغوش تو گرمم کند 

دیدم از بس داغ داری دیده را تر می بری 


خواستم تا جان فدای مهربانی ات کنم 

دیدم این جانِ مرا با جامِ آخر می بری 


خواستم پا پس کشم از بس که می خواهم تو را 

دیدم از دستم گرفتی، سوی بستر می بری 


#حمید_حسینی

لب گیلاسی

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ | علی غلامی | ۱ نظر

میل بوسه از لبت دارد دل احساسی ام!

وای! دل دل میکنم درگیر رودرواسی ام!


در میان گونه هایت مانده ام در انتخاب

من همیشه مبتلای عادت وسواسی ام!


لحظه ای عکس تورا دیدم ولی از آن زمان

عاشق دوربین عکس و عالم عکاسی ام!


شعرهایم را برای هرکسی "شر" میکنم

تا مگر شعرم بخوانی، تا مگر بشناسی ام!


تو به من گفتی حواست...! هیچ میدانی کجاست؟

غرق چشمانت دچار درد بی حواسی ام!


سیب را می آفریند.. منع خوردن می کند

من از این پرهیزهای بی سر و ته عاصی ام!


یک طرف موی شرابی، یک طرف چشم خمار

باز من در گیر و دار آن لب گیلاسی ام!

شاعر ؟

چشم هایت

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

چشم هایت نازنینا دل به غارت می برد 

اینچنین غارتگری را از کجا آموختی 


خواستم تا از رهایی جمله ای گویم تو را 

زود با لبهای شیرینت دهانم دوختی 


#حمید_حسینی


لحظه ی دیدار

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

آبرویم را نریزی دل !

ای نخورده مست، 

لحظه ی دیدار نزدیک ست...


مهدی اخوان ثالث

ناز چشمان تو را آهو ندارد

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

ناز چشمان تو را،آهوی این صحرا ندارد...

وسعت و آرامش قلب تو را،دریا ندارد...

تو برایم معنی روییدنی...معنای عشقی...

بی تو ای زیبا،برایم زندگی معنا ندارد...

من تو را میخواهم و غیر از تو ای ماه دل آرا

عشق یار دیگری در سینه ی من جا ندارد...

حیف و صد افسوس...ماه من،که قلب مهربانت...

با همه مهر و وفا دارد...ولی با ما ندارد...

این دل آشفته حال و خسته و افسرده...بیتو

نیست یکشب کز غمت در سینه ام غوغا ندارد...

چشمهای مست و زیبایت،نگار دلفریبم

در میان خوبرویان،در جهان همتا ندارد...

ناز کم کن...گرچه میدانی و میدانم،که هرگز...

ناز چشمان تو را آهوی این صحرا ندارد...


 ع -غ

صبح

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

صبح شد ساقی نقاب دختر رز برفکن

زان لب شیرین، نمک در دیده ساغر فکن

آتشی در دل ز عشق لاابالی برفروز

آرزوی خام را چون عود در مجمر فکن


صائب



شب

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ق.ظ | علی غلامی | ۰ نظر

چه شب ها

که بیهوده خفته ام!

شب؛

برای نوشتن از 

چشم های توست...


       🌙  ⭐️