غزلی درخواستی از زبان یک مادر که دخترش را از دست داده است.
تمام آرزویم را به باد قصه ها دادی
تو رفتی از کنار من، ولی همواره در یادی
چه می شد قصه برگردد، بیایی پیش این مادر
چرا ای دختر نازم به فکر رفتن افتادی؟
تمنای منی مادر، تمنا می کنم برگرد
برای این منِ مادر، هنوزم تازه نوزادی
چراغ خانه ام خاموش شد وقتی، که رفتی تو
همه شادند عید آمد، ندارم بی تو دلشادی
شکستی بال پروازم پریدی از قفس رفتی
سکوتی گشته ای اما، سکوتی مثل فریادی
نگاهم را نمی بینی، پر از اشک است و می بارد
مزارت را بیارایم، شود مانند آبادی
تن خاکیّ ِ تو ای گل پر از بوی بهاران بود
به رقص گیسوان خود شمیم یاس می دادی
بهشتی بودی و رفتی، مرا تنها رها کردی
مبر از یاد خود مادر! مرا حالا که آزادی
#حمید_حسینی